حرفای فرزانه ای

ساخت وبلاگ
پریشب یه شب طولانی بود برامون :)اولش کلی ذوق زده، ولی بعدش دیدیم واااییی، چه ضرر بزرگی کردیم.... کلی غصه خورد.. کلی ناراحت شد. اما... شد دیگه بلاخره... خودمم کلی حرص خوردم ولی زدم به بی خیالی... و گفتم همون ذوقمون خوب بود و چسبید.دیروزم که بشه فرداش نرفتم سر کار و موندم خونه. گفتم امروز حس کار نیست نیاز به استراحت دارم.رفتیم بیرون کلی گشتیم... کلی رستوران و فروشگاه حلال پیدا کردیم . تو یکی ازونا ناهار خوردیم و اومدیم خونه....میگه عجب پابه ای برای ضررام دارمماااا...اون ضرر که برنمیگشت... من خیلی ناراحت بودم اولش... ولی بعد دیدم این که بر نمیگرده که... پس حرص خوردنش چیه.. البته این اخلاق رو از خودش یادگرفتم. یعنی امکان نداره که من خرابکاری کنم و اون ادامه بده، غصه نمیخوره... یا این کار میکردی بهتر بود تو کارش نیست.. قبلش چراهااا، هی این کار کن اون کار کن بهتره فلانه... فلان... ولی بعدش دیگه تمام...منم این ضررای این دوماه اولین جاهایی هست که همش میگم فدا سرت.. میشه دیگه.. خدارو شکر... گاهی هم میندازم گردن خودم که با هم تصمیم گرفتیم دیگه ..خلاصه...دوباره صبح میگه خیلی پایه ی ضررامی هاا... گفتم تا ضرر نباشه سودی نیست... فدا سرت...خدایاااا خودت میبینی چققددررر ذوق این کارش رو داره و همش ضرر میشه.. بیا و خواهشا کاری کن موفق شه.. کاری کن یه راه خوب انتخاب کنه... لطفااااا.... حرفای فرزانه ای...
ما را در سایت حرفای فرزانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1harfayefarzaneiie بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 15:55